روایت جلال آل احمد از فحش دادن به شاه و دست بوسی روشنفکران

به گزارش وبلاگ شخصی من، جلال آل احمد نوشته است: ما که قلم می زدیم و می زنیم و هنرمندیم و اجتماعات و الخ... را از راه روشنفکری می پیماییم و می پیمودیم، باید هم تنها تکیه گاه قدرت و حرفمان همین مردم باشند و آرایشان.

روایت جلال آل احمد از فحش دادن به شاه و دست بوسی روشنفکران

به گزارش گروه فرهنگی وبلاگ شخصی من، کتاب نمایندگان امر/ نمایندگان کلام تمرکز خود را بر تاریخ و اتفاقات پیرامونی کانون نویسندگان ایران از سال 1345 تا 1357 می گذارد.

در این کتاب شما با روایت های متفاوت و تازه براساس خاطرات و یادداشت ها و اسناد تا به امروز کامل منتشر نشده سازمان ساواک روبرو می شوید.

روایت هایی از افراد نام آشنایی همانند جلال آل احمد، سیمین دانشور، غلامحسین ساعدی، رضا براهنی، محمود اعتمادزاده، علی اصغر حاج سیدجوادی، احمد شاملو، محمود دولت آبادی، ناماعیل خویی و تعداد دیگر از نویسندگان و شاعران. این روایت ها تفاوت اصلی خود را در تازه بودن زاویه دید و مبنای روایتی در نظر می گیرند. روایت هایی براساس منابع دسته اول و کمتر دیده شده.

در بخشی از کتاب که مربوط به آل احمد و یادداشت های روزانه اش از ملاقات با عباس هویداست آمده است:

بحث در این است که ما که قلم می زدیم و می زنیم و هنرمندیم و اجتماعات و الخ... را از راه روشنفکری می پیماییم و می پیمودیم، باید هم تنها تکیه گاه قدرت و حرفمان همین مردم باشند و آرایشان، و در این زمینه اگر گلستان می رود و از آن در دیگر وارد می گردد، یعنی در حقیقت، تکیه گاه اصلی را از دست داده و به قدرت سرمایه تکیه نموده، یا آن هادی هدایتی که به من می گوید چرا به شاه فحش می دهی، حق دارد، چرا که شاه را تکیه گاه خودش نموده، یا ملکی که می گوید چرا پیش هویدا رفتی و پیش مصدق نیامدی و من می گویم چون پیش مصدق به قصد دست بوس رفته بودید و الخ، یا طاهباز و ساعدی که می گویند چرا میتینگ می دادی در حضور هویدا و الخ...

این ها همه دارند تکیه گاه را در چیز دیگری غیر از قلم و روشنفکری می جویند. این ها همه دارند بدل می شوند به آدم های مستقر و Stable و من این یکی را نمی خواهم باشم، پس همچنان باید کاری را بکنم که تا به امروز نموده ام، و چاره ای ندارد، حساب و کتاب هم برنمی دارد. محمد مسعود هم که شدم، دنبال ناز و نعمتِ گلستان که نرفته ایم تا برای حفظش و برای تحویلش به نسل بعد، محافظه کار بشویم. دنبال خراب کردن استقرارها بوده ایم که با مختصر محافظه کاری، اساسش می لنگد.

این است مطلب اصلی، گر چه هنوز در این زمینه خیلی حرف ها هست که باید روشنش کنم برای خودم، و به همین خاطر است که نوشتن چیزی به نام استبداد، یا در صراحت وقاحت استبداد، یا در وقاحت صراحت استبداد را طرح ریخته ام، حاوی حرف و سخن و قضایای این دو سه هفته اخیر قبل از بیکار شدن با تمام این حرف و سخن ها.

دست کم برای روشن کردن خودم، که اینجا شرق است و آزادی را نمی فهمد و مردم خودشان (علی الخصوص روشنفکر جماعت بی بته) مستبد را لازم دارند (و شک من در این دو رو پنداشتن خود، به دلیل ترس از همین استبداد و فحوایی [است] که از آن در کار می آید) که این جوری می گردد و تو که روشنفکری، چه جوری گیر نموده ای و الخ... و این همکارانت و آن دولت و آن خوانندگان و این جوان ها و آن مدرسه رفته ها و این رؤسا و الخ... می خواهم تمام محیط زندگی ام را در این دو هفته خلاصه کنم. یک اتوبیوگرافی سخت فشرده و در یک مدت مشخص. یک توضیح ماوقع کامل.

اینها بخشی از کتاب نمایندگان امر/ نمایندگان کلام از یادداشت های جلال بود که روز شنبه از سوی انتشارات امیرکبیر روانه بازار کتاب شد.

منبع: خبرگزاری دانشجو

به "روایت جلال آل احمد از فحش دادن به شاه و دست بوسی روشنفکران" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایت جلال آل احمد از فحش دادن به شاه و دست بوسی روشنفکران"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید